قتل تاسفبار دکتر «اصغر پیرزاده» متخصص آنکولوژی و خون، جامعه پزشکی ایران و مردم را در بهت و حیرتی عجیب فرو برده است. سایت «ایران وایر» به نقل از یکی از همکاران که دوست نزدیک مقتول نیز بوده است نوشته: «ما وقتی خودمان امنیت جانی نداشته باشیم، چهطور میتوانیم جان بیماران را نجات دهیم.»
از طرف دیگر دکتر «عابد فتاح» چشم پزشم و نماینده ارومیه در مجلس شورای اسلامی به «ایران وایر» گفته: «جامعه پزشکی تا تا به حال انقدر متاثر ندیده بودم، اما با توجه به رویه صدا و سیما و توهینهایی که از طرف مطبوعات جامعه پزشکی را نشانه گرفته، احتمال اینکه شاهد مسایل بیشتری از این قبیل باشیم وجود دارد.»
اما جدای از قتل وحشیانه و تاسفبار این دکتر متخصص، زجرآورتر و بغرنجتر، حس نفرتی است که ما ایرانیان به همه چیز و همه کس داریم. از فوتبالیستهای وطنی و غیر وطنی تا بازیگران، هنرمندان، سیاستمداران، فعالان حوزههای اجتماعی و فرهنگی، روزنامه نگاران، مدلها، پولداران، فقیران و بطور کلی تمام افرادی که دیده یا شنیده میشوند زیر بار رگباری از نفرت و کینه قرار دارند و قضاوت میشوند. هر گونه عملی از قشر بیشتر دیده شده جامعه منجر به واکنشهایی عجیب و غریب خواهد شد.
در مورد قتل دکتر «اصغر پیرزاده» نیز بعضن واکنشهایی عجیب و تامل برانگیز صورت گرفت. عدهای که با تمجید و تعریف از عملکرد قاتل وی را منجی دانسته و ارتکاب عمل مجرمانه او را اقدامی شجاعانه برای مبارزه با فساد جامعه پزشکان تعبیر میکنند. پزشکانی که «یا رشوه میگیرند یا نمیگیرند» اما در هر دو صورت محکوم هستند.
کاربری در فیسبوک در پست خودش با تمجید از عملکرد قاتل تمامی پزشکان را به دو دسته تقسیم میکند. آنانی که «یا رشوه میگیرند» و یا دستهای که «رشوه نمیگیرند ولی به آن اعتراض درخوری ندارند.» از نقطه نظر این کاربر دستهای که رشوه هم نمیگیرند متهم هستند، چون اعتراضی نمیکنند «پس با روال کار (رشوه) موافقند.» نگارنده قتل دکتر «پیرزاده» را «بازی» میبیند که قرار است بعد از این برای «وکیلها، پلیسها، قاضیها، سپاهیها، آخوندها و پورشه سوارها» نیز اتفاق بیافتد. وی این دسته را افرادی میداند «که در این سالها لفت و لیسشان خوب بوده و حالش را بردهاند.»
همین کاربر در نظری دیگر مینویسد: «دمه برادران سوپرلات اردبیل گرم…این جاکشهای رشوه بگیر و خائن (دکترها) که حتی به منشیهای فقیر هم رحم نمیکنند باید تیکه تیکه بشن….» وی متهم را جزو «لوتیهای ایران» دانسته که «ریشه این حرامزادهها (جامعه پزشکی)» را از بین میبرد.
سوال اصلی اینجاست که چه عاملی این چنین حس نفرتی را در شخصی ایجاد میکند که تمامی پزشکان را مشتی «حرامزاده» میخواند که مستحق مرگ به شیوهای وحشیانه هستند. چه پدیدهای میتواند سبب شود که متهمی به قتل بدینگونه قهرمان شده و «لوطی» کوچه و بازار گردد. البته که در فلسفه علم حقوق اصل بر برائت است اما در هیچ جایی از اصل برائت سعی در قهرمان نشان دادن متهمی و یا مجرمی به چشم نمیخورد.
در این میان اما آنچه حائز اهمیت است فرهنگی است که با تمام وجود نفرت و کینهای تمام نشدنی را عرضه میکند. نسبت به تمام کسانی که یا از ما بهترند و یا با ما تفاوتهایی دارند. افرادی که نگاهشان به دنیا با ما فرق دارد. پولدارهایی که از نظر این قشر همیشه پولشان را با دزدی و کلاهبردی به دست آوردهاند. وکلایی که کارشان فقط چپاول است. پلیسهایی که همگی فاسدند. قاضیهایی که در همه حال ناعادلانه قضاوت میکنند. آخوندهایی که از دم وابستهاند و مفسد و سپاهیانی که همه آنها آدم کشند و قاتل. و در این بین هیچ کس اما مستثنی نیست. تمامی محکومند و گناهکار و فقط «لوطیها» هستند که میتوانند با «تیغ» خود وارد عمل شده و این افراد فاسد را از بین ببرند.
در این قشر ادبیات نیز کاربرد خاص خود را دارد. لاتها و باجگیرانی که «بچه زرنگ» لقب میگیرند و «رابین هود» وار در حال بازپسگیری اموال و احقاق حقوق مظلومان هستند. قلدرانی که «لوطی» اند و «مشتی». با ادبند چون «کسی را جلوی زن و بچه اش کتک نمیزنند» بلکه در تنهایی وی را «خفت» میکنند؛ و «خوب» محلهاند چون نزاع و دعوای بیشتری در کارنامه خود دارند.
از دیگر سو پولدارانی که همگی «سوسول» اند و «بچه قرطی». تحصیل کردگانی که «فرنگیس» اند نه «چنگیز»؛ و آنهایی که متفاوتاند و باید تاوان این تفاوت را پس بدهند.
در چنین فرهنگی است که آدمها یا سیاه میشوند یا سفید، خوب یا بد. حد وسطی وجود ندارد. تمام مشکلات با قمه و چاقو حل میشود. فحش که نقل و نبات است. همه یا قربانیاند یا مجرم. فرقی نمی کند «مسی» باشی یا رئیس جمهور آمریکا و یا یک پزشک متخصص. نفرتی تمام نشدنی در انتظار تو خواهد بود.
یک نظر
به نظرم به لحاظ روانی، با پدیده ی ترسناکی مواجه هستیم که در حال حاضر هیچ مقام مسئولی متوجه آن نیست. حداقل مهارت های زندگی مانند کنترل استرس و کنترل خشم در اکثریت جامعه وجود ندارد. دانشگاه ها پر شده از کسانی که به هر نحو وارد آن میشوند و مدرکی میگیرند و بعد چون توان و هوش کافی برای استفاده از تحصیلات خود را ندارند، دائم در حال حسرت خوردن و عصبانی بودن از کسانی هستند که دارای وضعیت اجتماعی بهتری هستند. همین آقای سجاد ملکی را اگر در فیس بوک سرچ کنید و نوشته هایش را بخوانید، از میزان بی ادبی و بی منطقیش حیران می مانید که چگونه ممکن است چنین کسی تحصیلات دانشگاهی (حداقلش را حتی) داشته باشد. تا وقتی که یک عزم راسخ برای پرداختن به مشکلات روانی افراد و پیشگیری از شکل گیری آن از دوران دبستان وجود نداشته باشد، شاهد چنین مسائلی هستیم. امثال دکتر پیرزاده که وجودش به اندازه صدها نفر از امثال این نفرت زدگان ارزش دارد، می روند و آنهایی که با انواع عقده های روانی در شبکه های اجتماعی عقده گشایی میکنند می مانند تا این مملکت سیر قهقرایی خود را هم چنان طی کند ….